جدول جو
جدول جو

معنی مطلع ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

مطلع ساختن
آگاه کردن، اطلاع دادن، اعلام کردن، باخبر ساختن، خبر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ گِ رِ تَ)
مجلس ترتیب دادن. تشکیل دادن ضیافت و میهمانی: و مجلسی ساخته بودند که کس مانند آن یاد نداشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276).
ز لطف طبع جز آوازه را طلب نکنی
به وقت ساختن مجلس و نهادن خوان.
امیرمعزی (از آنندراج).
نسازم مجلسی کز سایۀ خویش
همانا مجلس آشویی ندارم.
خاقانی.
و رجوع به مجلس شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
تشکیل انجمن دادن. مجمع ترتیب دادن. گرد هم آمدن: فصیحان عرب همواره به مجمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند. (مجمل التواریخ والقصص ص 284). تا مجمعی سازند و آن را بر ملا بخوانند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
انجمن ساختن انجمن ساختن تشکیل م جمع دادن انجمن ساختن: و فصیحان عرب همواره به م جمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند
فرهنگ لغت هوشیار